عباس بابایی - درخت زردآلو

ساخت وبلاگ
 

عباس, بابایی, - درخت, زردآلو,

 

 

پرویز سعیدی

در خرداد ماه يكي از سالها كه در كلاس پنجم درس مي خوانديم. من و عباس,،‌ با يكي دو نفر از همكلاسي‌هايمان براي مطالعه به باغهاي «حكم آباد» در اطراف قزوين رفته بوديم. آن روز پس از كمي مطالعه با ديدن درخت, زردآلو,، كه داخل باغ بود، وسوسه شديم و با اين كه حصار محكمي در اطراف باغ كشيده شده بود و عبور از آن مشكل مي نمود، بر آن شديم تا وارد باغ شويم و از ميوه ها بچينيم و بخوريم. عباس, با رفتن ما به درون باغ مخالفت كرد و گفت:ـ خوردن ميوه، بدون اجازه از صاحب باغ، حرام است.
ولي ما به گفته او توجهي نكرديم و من با يكي ديگر از دوستانم به زحمت از حصار عبور كرديم و وارد باغ شديم.

دقايقي گذشت و ما بر روي درخت,، سخت سرگرم خوردن زردآلو, بوديم. به طعنه از عباس, هم خواستيم تا او نيز بيايد و از اين زردآلو,ها بخورد؛ اما ناگهان صاحب باغ در حالي كه چوبدست بلندي در دست داشت و ناسزا مي گفت، شتابان به سوي ما آمد. ما كه همه وجودمان را ترس فرا گرفته بود، بي درنگ از ارتفاع دو يا سه متري به پايين پريديم. در حين برخورد با زمين، يكي از پاهاي من پيچ خورد، ولي چون ترسيده بودم، همچنان لنگ لنگان مي دويدم. هنوز از حصار باغ خارج نشده بوديم كه صاحب باغ به ما رسيد و ما را به شدت كتك زد. هر چه فرياد مي زديم و پوزش مي خواستيم او توجهي نمي كرد. عباس, كه اين وضع را از دورمي ديد، پيش آمد و از آن مرد خواست تا ما را ببخشد و به جاي ما او را تنبيه كند. در حالي كه صاحب باغ از اين تقاضاي عباس, شگفت زده شده بود، عباس توضيح داد كه مقصر اصلي اوست؛ چرا كه از ما بزرگتر است و نتوانسته از ورود ما به باغ جلوگيري كند. آن مرد كه از ايثار عباس سخت تحت تأثير قرار گرفته بود به شفاعت و خواهش او، من و دوستم را رها كرد. سپس مقداري زردآلو, نيز از درخت, چيد و به ما داد.

 

کتاب : پرواز تا بی نهایت

 

 

قوقولی قوقول صبح شده...
ما را در سایت قوقولی قوقول صبح شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghoe بازدید : 137 تاريخ : شنبه 17 آذر 1397 ساعت: 19:26