جوان شده پیرزن - اعجاز و کرامت امام سجاد علیه السلام

ساخت وبلاگ

 

جوان شده پیرزن - اعجاز و کرامت امام سجاد علیه السلام

 

 

 

 

 

حبابه ‏ی والبیه می‏گوید: روزی خدمت امیرالمؤمنین علیه‏السلام رسیدم و به آن حضرت عرض کردم: «خدا ترا رحمت کند، دلیل امامت شما چیست؟» حضرت فرمود: «این سنگریزه را به من بده.» و با دست مبارکش به یک سنگ ریزه اشاره فرمود. 
پس من آن را به آن حضرت دادم و ایشان به اعجاز الهی با خاتم مبارکش بر روی آن سنگ، مهر زد و آن مهر بر روی سنگ، نقش شد. سپس به من فرمود: «ای حبابه! هرکس مدعی امامت باشد و قدرت داشته باشد که سنگریزه را نقش نماید همچنان که دیدی، پس بدان که او امام واجب الطاعه است و بر امام هر چیزی را که اراده نماید پنهان و پوشیده نماند.» 
پس من رفتم. این قضیه گذشت تا اینکه حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام به شهادت رسید، من خدمت حضرت امام حسن علیه‏السلام رفتم و دیدم که آن حضرت در جای امیرالمؤمنین علیه‏السلام نشسته است و مردم از ایشان سؤال می‏کنند، پس متوجه من گردید و فرمود: «ای حبابه والبیه!» گفتم: «بلی، ای مولای من!» حضرت فرمود: «آنچه که با خود داری را بیاور.» 
پس من آن سنگریزه را به آن حضرت دادم و آن جناب با خاتم مبارکش بر روی آن نقش کرد همچنان که حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام آن را نقش کرده بود.پس از امام حسن علیه‏السلام، در مسجد رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله و سلم خدمت حضرت امام حسین علیه‏السلام رسیدم. پس آن حضرت مرا نزدیک طلبید و به من مرحبا گفت، سپس فرمود: «همانا در آن دلالتی که از پدر و برادرم بر امامت آنها دیدی دلیل است بر آنچه می‏خواهی از دانستن امامت من، آیا باز دلالت امامت مرا می‏خواهی؟!» عرض کردم: «بلی ای سید من.» پس امام حسین علیه‏السلام فرمود: «آن سنگریزه‏ای که با خود داری را بیاور.» 
پس من آن سنگریزه را به آن حضرت دادم و ایشان خاتم خویش را بر آن سنگ قرار داد و نقش بر آن بسته شد. پس از امام حسن علیه‏السلام، خدمت علی بن الحسین، امام زین ‏العابدین علیه‏السلام رسیدم. در آن وقت، من بواسطه ‏ی پیری بسیار درمانده و بیچاره شده بود و عمرم به صد و سیزده سال رسیده بود. پس دیدم آن حضرت پیوسته در رکوع و سجود بوده و مشغول به عبادت است و فراغی برای او نمی‏باشد. به این دلیل از مشاهده‏ی دلیل امامت آن حضرت مأیوس شدم، در این هنگام آن حضرت با انگشت خویش به من اشاره فرمود و ناگهان از معجزه‏ی آن حضرت، جوانی به من بازگشت. من عرض کردم: «ای آقای من! از دنیا، چه مقدار گذشته و چه مقدار باقی مانده است؟» حضرت فرمود: «آنچه گذشته است را می‏گویم ولی آنچه که مانده است را نمی‏گویم.» پس آن را بیان کرد. سپس فرمود: «آنچه با تو است را بیاور.» پس من آن سنگریزه را به ایشان دادم و آن حضرت بر آن نقش نهاد. پس از امام سجاد علیه ‏السلام، خدمت امام محمد باقر علیه ‏السلام رسیدم و آن حضرت نیز بر آن سنگریزه، نقش گذاشت، و همچنین بود تا به خدمت امام رضا علیه‏السلام رسیدم و آن حضرت نیز بر آن سنگریزه نقش نهاد. 
می‏گویند: حبابه بعد از این، نه ماه زندگی کرد و بعد از دنیا رفت. [1] . 

پی نوشت ها:
[1] امالی شیخ صدوق. 

منبع: عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام سجاد؛ تهیه و تنظیم واحد تحقیقاتی گل نرگس؛ شاکر؛ چاپ اول 1386 . 

 

قوقولی قوقول صبح شده...
ما را در سایت قوقولی قوقول صبح شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghoe بازدید : 206 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 7:30