رفتن شهید عباس دانشگر در آستانه نوروز به سوریه
تازه نامزد کرده بود که موضوع اعزام به سوریه جدی شد. نزدیک ایام عید بود. خیلیها منتظرند که ایام عید فرا برسد تا از قوم و خویشها دیدن کنندتعطیلات نوروز برای خیلیها مهم است. اما عباس باید این لذت را زیر پا میگذاشت.آتش درونش هر لحظه شعلهورتر میشد. به من گفت:«عیدم باشه میام.»
گفتم: «گذرنامه چی میشه؟» گفت: «همهچی هماهنگه» یکبار با آن شور و حالش زنگ زد و گفت:«حسین! گذرنامهها رو هماهنگ کردیم، حاجی اجازه داده. ممکنه بیست و پنجم اسفند بریم شایدم بیفته تو ایام عید. شما پاسپورتاتون آماده باشه که هروقت گفتن بریم.» گفتم:«ما که از خدامونه!» ماجرای رفتنمان به سوریه در شرایط بسیار سختی اتفاق میافتاد. خیلی از شهدا را به ایران آورده بودند و از بچههای ما هم چند نفری به شهادت رسیده بودند. در چنین شرایطی رفتن به سوریه، نیازمندِ دل کندن از دنیا بود و عباس از دنیا دل کنده بود.
✍️به روایت همرزم شهید عباس دانشگر
قوقولی قوقول صبح شده...
ما را در سایت قوقولی قوقول صبح شده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ighoghoe بازدید : 196 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 7:30