شهید رضا موذنی و ماجرای یک بلیت بی نوبت
تازه از جبهه های جنوب امده بود در حالی که یک پایش تیر خورده بود . قرار بود از زاهدان به اصفهان برویم با جراحت او برایمان خیلی سخت بود – زیرا تا اصفهان چندین بار باید ماشین عوض می کردیم . از زاهدان به کرمان بعد به رفسنجان و بعد به یزد و دو روز بود که در راه بودیم و خیلی خسته – دیگر طاقت داشت تمام میشد. گفتم: « بابا تو مجروح جنگ هستی – میتوانی بی نوبت بلیت بگیری برو از حقت استفاده کن »
او می گفت: « مگر ما برای انقلاب چه کرده ایم که حقی هم بر گردن انقلاب داشته باشیم؟ » در حالی که رضا منتظر اتوبوس بود ناگهان چشمم به یکی از برادران کمیته افتاد و موضوع را به ایشان گفتم و او خیلی زود برای ما بلیت تهیه کرد.
وقتی سوار اتوبوس شدیم به رضا گفتم که چگونه بلیت تهیه کرده ام – ناراحت شد و گفت: « حیف نیست که ادم برود و تیر بخورد و پایش را از دست بدهد برای اینکه مثلا یک بلیت بی نوبت به دست بیاورد من فکر می کنم ارزش انسان ها بیشتر از این حرف هاست »
کتاب سرداران سپیده ص 220
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۶ساعت 14:16  توسط |
قوقولی قوقول صبح شده...
ما را در سایت قوقولی قوقول صبح شده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ighoghoe بازدید : 189 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1396 ساعت: 12:13