باحجاب شدن دختر بدحجابی که ارامش را در عزاداری امام حسین یافت

ساخت وبلاگ

باحجاب شدن دختر بدحجابی که ارامش را در عزاداری امام حسین یافت

( برنامه از لاک جیغ تا خدا )

فاطمه نیرومند هستم نامم فاطمه ولی به اطرافیان می گفتم پانیذ صدایم بزنند اسم فاطمه را دوست نداشتم – تا ته بدحجابی و ارایش و مو و لاک رفتم ارام و قرار نداشتم و هر چی مد میشد می خریدم و خیلی در بدحجابی پیش رفتم و این موجب ناراحتی همسرم می شد – گاهی در رمضان روزه می گرفتم و اگر گرسنه و تشنه میشدم می خوردم بعضی وقت ها نماز می خوندم اما کلا چون ارایش زیاد داشتم نماز نمی خوندم که بخواهم برای وضو ارایشم را پاک کنم و حتی رفتن به جاهایی مثل حرم امام رضا چون ارایشم را باید پاک می کردم سختم بود

همسرم مذهبی است و هر وقت نماز می خوند می گفت: همیشه دعا می کردم یک زن با حجاب داشته باشم حداقل نماز بخونه و روزه بگیره – بیا فکر کن و این بدحجابی را تمام کن و به ارامش برس .... من می گفتم : ارایش یعنی اینکه چی بپوشم و از همه خانم ها برتر باشم - ارامش را در این چیزها می دیدم دوست داشتم مورد توجه دیگران قرار بگیرم.

قرار بود مادر شوهرم کربلا بره و یکی باید همراهش می رفت همسرم گفت: من مشغله کاری دارم و به من گفت: شما برو – گفتم: من اصلا نمیتونم برم  وقتی برگشتم باید چادر را کنار بگذارم و اصلا در کربلا نمی تونم بدون ارایش باشم .....

خواهرم قبل از من متحول شد شب تاسوعا درباره بهشت و جهنم و امام زمان و امام حسین حرف زد وجدانم قلقلک شد – ارایش را کم و با مادرم رفتیم بیرون – یک جایی هر سال دعوت می شدیم برای غذای نذری امام حسین – وقتی رفتیم گفتند: غذا تمام شده – احساس کردم چون ادم بدی شدم نذری قسمت مون نشد – بعد رفتیم مسجد - دلم گرفته بود  دیدم درمسجد بسته گفتم: یعنی ما نمی تونیم بریم مسجد ؟ ( خانم فاطمه نیرومند شروع به گریه کردن کرد و گفت: ) - لبه جدول کنار مسجد نشستم و گفتم: یا فاطمه زهرا من هم نام توهستم درسته اسمم را عوض کردم ولی بذار در عزاداری پسرت شریک بشم - بلند شدم برم - به خود گفتم: حقته تو ارزش اینکه در عزاداری باشی نداری – در مسجد باز شد و کسی گفت بیا داخل – رفتم داخل و کلی گریه کردم

من در زندگی عصبی بودم و حتی با بچه ام دعوا می کردم و شب ها برای خوابیدن باید قرص ارامبخش می خوردم تا بخوابم و به طرز عجیبی به ارامبخش معتاد بودم – اون شب تاسوعا وقتی خانه امدم خیلی سبک بودم و حال خاصی داشتم – اون شب با ارامش و بدون قرص خواب خوابیدم.

در صفحات مجازی خیلی به دنبال تیپ و ظاهر بودم و به حجاب فکر نمی کردم با بدحجابی می خواستم ازم تعریف کنند ولی از اینکه در خیابان تیکه بندازند و دنبالم بیفتند بدم میامد به خودم گفتم باید مراعات کنم اما به بدحجابی و ارایش معتاد بودم - کم کم قرص خواب را کنار گذاشتم ارایش را کم و حجابم را بهتر کردم مقنعه سرکردم اطرافیان می گفتند اخلاق و رفتارت تغییر کرده و حتی بهشون گفتم که دیگه به من پانیذ نگویید من فاطمه ام - از صفحات مجازی ارایش و مد بیرون امدم و در کانال های مذهبی و حجاب رفتم و برنامه ازلاک جیغ تا خدا را پیگیری کردم این برنامه خیلی به من کمک کرد نمی تونستم تصمیم بگیریم اما بعد دیدن این برنامه فهمیدم خیلی ها مثل من هستند و از همون اول محجبه نبودند پس من هم می تونم با حجاب بشم.

یک شب شوهرم گفت: یه چیز ازت میخام گفتم: اول من یه چیز میخام منو ببرکربلا - تعجب کرد و گفت: می برم ولی یک شرط دارم که چادر سرکنی گفتم: چادر سرمی کنم اما بذار وقتی از کربلا برگشتم که دیگران احتمالا از دستم ناراحتند وقنی دعوتم کردند چادر سرکنم گفت: گرو نگه ندار گفتم: اگه نتونم چی ؟ گفت: کمکت می کنه همون کسی که به دلت انداخته بری کربلا

می دانم که خدا خیلی مهربونه و هرکسی پشیون بشه و به طرف خدا بگرده اگر دنبال ارامشه فقط یکبار امتحان کنه چون خودم این مسئله را تجربه کردم میدونم به ارامش میرسه

فرداش رفتم چادر گرفتم کسانی که در محله ما بودند تعجب کردند منو با چادردیدند و می گفتند: اینجور چقدر بهتر شدی چقدر قشنگ تر شدی - به نظر من حجاب حتی موجب زیباتر شدن  خانم ها هم میشه -  بعد از مدتی هم به کربلا رفتیم

کلام اخر:

به همه انهایی که مثل گذشته من هستند می گوییم در بدحجابی و ارایش و تیپ ارامش نیست چون خودم تا ته بدحجابی و ارایش و این جور چیزها رفتم و تجربه کردم 

قوقولی قوقول صبح شده...
ما را در سایت قوقولی قوقول صبح شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghoe بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 27 آبان 1395 ساعت: 18:03