با حجاب شدن دختر بدحجاب به واسطه سفر کربلا

ساخت وبلاگ

       با حجاب شدن دختر بدحجاب به واسطه سفر کربلا

( برنامه از لاک جیغ تا خدا )

ساناز شایان هستم قبلا اعتقادی به حجاب نداشتم فکر می کردم با داشتن حجاب بی کلاسم و مرا محدود میکنه از روی ظاهرم کسی متوجه اعتقادم نمی شد نمونه اش برای راهپیمایی 9 دی رفته بودم و عکس یک شهیدی را دستم گرفته بودم که یک خانمی امد و عکس شهید را از من گرفت و گفت : از این شهید خجالت بکش ولی من باز هم کار خودم را می کردم و در راهپیمایی های دیگر نیز شرکت می کردم و نقطه اغاز من ازهمان جا شروع شد قبل از با حجاب شدنم نگاه جامعه برایم مهم نبود من ظاهر خوبی نداشتم ولی در نماز جماعت دانشگاه شرکت می کردم و روزه هم می گرفتم و بقیه تعجب می کردند اعتقاداتم با ظاهرم فرق داشت و به خاطر همین مورد قضاوت دیگران قرار می گرفتم . وقتی با حجاب شدم خیلی از دوستانم فکر می کردند جوگیر شدم و رابطه خوبی باهام نداشتند و تعجب می کردند که چرا در صفحه پروفایلم عکس ضریح و دعا و امام حسین می گذارم – ولی بعدا ارام ارام عادت کردند.

با حجاب شدنم برمی گردد به ماجرایی – با خانواده یک سفری می خواستیم به ترکیه بریم که خیلی اتفاقی عوض شد و رفتم کربلا – من کربلا نرفته بودم ولی تعریفش را شنیده بودم و در فکرم این بود که وقتی پیر شدم اینجور سفرها را میرم – در فکرم بود اگر روزی بگویند از بین کربلا و ترکیه کدام را انتخاب می کنی من کربلا را انتخاب می کردم و حتی در سایتی این سوال امده بود بین کربلا و انتالیا ؟؟؟ - بهم تلفن شد که کاروانی به کربلا میرود واقعا احساس کردم که به این سفر دعوت شدم و خیلی دوست داشتم برم – برای سفر چادر سر کردم ولی به مادرم گفتم که بعد از برگشتنم نگید که چادری بمانم و من برای فقط تنوع میرم تا بینم چه جور جاییه – وقتی رسیدیم کربلا یک حاج اقایی در کاروان گفت هر که حاجتی داره اینجا بخواهد – هیچ وقت برای حجابم دعا نمی کردم اما در کربلا دعا برای با حجاب شدندم کردم و گفتم که دوستم دارم از من یک ادم دیگه ای بسازید – انجا با همه جاهایی که دیده بودم خیلی فرق می کرد و مدام کارم رفتن از هتل به حرم بود و روز به روز علاقه ام بیشتر می شد و می دیدم هر گروهی روضه می خونند و من به روضه تک تک انها گوش می کردم و فهمیدم که چرا انجا را گوشه ای از بهشت می نامند روزهای اخر خیلی گریه می کردم و احساس می کردم اون استفاده ای که باید می کردم نکرده ام ....

یک شب در حرم حضرت ابوالفضل یک جوانی یک برگه ای را به ما داد که برای دعوت شام بود خیلی گریه کردم که از میان ان هم جمعیت ان برگه به ما داده شد – مادرم برگه را از من گرفت و داخل کیفش گذاشت و بعد به حرم امام حسین رفتیم در برگشت مادرم متوجه شد کیفش نیست و من فقط به برگ داخل کیف فکر می کردم خیلی گشتم ولی پیدا نشد از حرم تا هتل خیلی گریه کردم تا جایی که افراد فکر می کردند مشکلی برایم پیش امده که اینجور گریه می کنم و در هتل تا نماز صبح با خودم گریه و شکایت می کردم که چرا این برگه گم شد.دو ساعت بعدش یک خانمی در هتل گفت : شما کیف تون را گم کردید؟ کیف تون دم در حرم امام حسین بود – و کیف را به ما داد و کیف را باز کردم که بقیه چیزها درکیف نبود جزهمان برگه که من از خوشحالی خیلی گریه کردم – به خانواده گفتم بریم شام را بگیریم اما گفتند : کلی دردسر داره و باید کلی در صف بایستیم – هیچ کس با من نیامد و شب خودم رفتم و چون بلد نبودم از دیگران راهنمایی خواستم کفش هایم را در کفش داری گذاشته بودم و بدون کفش دور بین الحرمین دور می زدم تا به اون شام برسم و تا رسیدم و بدون انکه صف شلوغی باشه شام را گفتم و به هتل بردم .........

بعد از انکه از کربلا برگشتم هنوز هم در ان حال و هوا بودم تا انجا که به پدرم گفتم : بریم انجا خونه بخریم همون جا زندگی کنیم و دوست داشتم همش برم حرم و بیام

یک شب خواب دیدم که همه کسانی که باهاشون رفته بودیم کربلا امدند دیدن من – مادرم گفت: یکی دیگه هم امده دیدنت – گفتم: کیه؟ گفت: عمو امده - گفتم:عمو کیه ؟ گفت: برادر امام حسین - بهش گفتم از من راضی هستی؟ گفت : از حجابت راضی نبودم ..... از خواب پریدم ولی اون صحنه را هیچ فقط یادم نمیره که در خواب بهم گفت از حجابت راضی نبودم. 

قوقولی قوقول صبح شده...
ما را در سایت قوقولی قوقول صبح شده دنبال می کنید

برچسب : با حجاب شدن الهام چرخنده,با حجاب شدن,با حجاب شدن ریحانا, نویسنده : ighoghoe بازدید : 174 تاريخ : دوشنبه 24 آبان 1395 ساعت: 23:57