محجبه شدن دختر بدحجاب به خاطر علاقه شدید به امام حسین(ع)

ساخت وبلاگ

 محجبه شدن دختر بدحجاب به خاطر علاقه شدید به امام حسین(ع)

( برنامه از لاک جیغ تا خدا )

صبا رشیدی هستم در یک خانواده تقریبا غیرمذهبی بزرگ شدم که حجاب و ارتباط با نامحرم خیلی مفهومی نداشت ازاطرافیانم الگو می گرفتم هرکه حجاب بدتری داشت سعی می کردم مثل او باشم – طبق مد پیش می رفتم و فامیل هم اینگونه بودند ولی مادرم می گفت: ته این راهی که میروی هیچی نیست - ولی من هرکسی که حرف می زد گوش می کردم جز مادرم و عادت داشتم باهاش لجبازی کنم روز به روز حجابم بدتر می شد موهایم را بیشتر بیرون می گذاشتم و ارایشم غلیظ تر و به جایی رسیدم که دیگه هیچی برایم مهم نبود و به خودم می گفتم که خدا به خاطر چهارتا تار مو مرا به جهنم نمیبره خدا به دل من نگاه می کنه.

چیزی که از بچه گی در وجودم بود عشق امام حسین بود نمی دونم چرا ولی امام حسین را با تمام وجودم دوست داشتم حتی با اینکه خیلی بدحجاب بودم ولی زیارت عاشورا خواندن ترک نمی شد و در محرم به خاطر امام حسین حجاب رعایت می کردم می دونستم کارم اشتباهه ولی نمی تونستم از اون مثلا زیبایی دل بکنم

گذشت تا اینکه به بدترین بدحجابی و بی اعتقادی رسیدم – خاله من خیلی مومنه یک روز بهم دوستانه پیامک دادم که این چیزها که انتخاب کردی اشتباهه – در مورد ادمهایی که درباره حجاب به من می گفتند خیلی جبهه می گرفتم – او به من گفت برنامه ای هست به نام از لاک جیغ تا خدا که درباره دخترهایی شبیه توست – من هم پیامک دادم می بینم ولی می خواستم در اصل ردش کنم – فرداش پیامک داد که الان داره برنامه را نشون میده – به خود گفتم مگه بیکارم ببینم حتما یک حاج اقایی داره حرف میزنه و یک مجری هم مقابلش نشسته – فکری کردم که تو کلی وقت میذاری برای دیدن برنامه های مختلف این را هم میدیدی – برنامه بعدی را با مادر دیدم چون اسم امام حسین در ان برنامه بود و درباره دختری بود که در مجلس امام حسین تغییر کرده بود فهمیدم که اون دختر چه سعادتی داشته که به امام حسین نزدیک شده

پیش خودم فکر کردم که من که این همه دم از عشق امام حسین می زنم چه کاری برای خوشحال شدنش کردم – نزدیک به یک ماه فکر من را مشغول کرده بود که اگر با حجاب بشم با برخی ادمها نمی تونم برم فلان لباس را نمی تونم بپوشم ...... از طرفی به این هم فکر می کردم وقتی می تونم با حجاب به امام حسین نزدیک تر بشم چرا حجاب نگیرم

محرم رسید به مادرم گفتم: می خواهم امتحانی این ده شب محرم را چادر بپوشم – هر شب در روضه با امام حسین حرف می زدم می گفتم: اگر دوست داری حجاب داشته باشم کمکم کن مثلا بیا به خوابم – فکر می کردم حتما ادم باید خواب ببینه تا متحول بشه – شب ششم محرم بود که با امام حسین حرف می زدم و می گفتم: من الان این حجاب را سر کردم رفتار و حرفهای فامیل و دیگران را چکار کنم – حواسم به حرفهای سخنران نبود که یک لحظه شندیم که سخنران میگه : وقتی شما بمیرید نه عمه نه خاله نه پدر و مادر و هیچ کسی همراه شما نمی ایند داخل قبر و همه شما را می گذارند و می روند فقط اون کسی که با شما می ماند امام حسین است – انگار امام حسین با زبان اون سخنران گفت که من دوست دارم که تو حجاب داشته باشی – با اون جمله همه ذهنیتم عوض شد و رفتار و حرفهای دیگران برایم بی اهمیت شد مهمه اینکه که عشق من یعنی امام حسین از من راضی باشه

در وجودم تغییراتی به وجود امد مثلا دیگه علاقه ای به موزیک نداشتم و با نوحه و با سخنرانی هایی که درباره امام حسین بود ارام می شدم و عشق خاصی به چادر پیدا کرده بودم – به مادرم گفتم: دیگه چادرم را برنمی دارم و دیگران تعجب کرده بودند که من بخواهم محجبه باشم فکر می کردند جوگیر شده ام – اولین باری که با چادر جلوی دوستانم رفتم فکر می کردم واکنش بدی بدهند ولی حتی اون بدحجاب ها گفتند: چقدر چادر بهت میاد کاش ما هم مثل تو می تونستیم عوض بشیم – کارهایی که قبلا انجام می دادم دیگه دوست نداشتم علایق هایم هم عوض شد و این حجابم اخلاق را هم عوض کرد قبلا بد اخلاق و سرد بودم و محبت کردن بلد نبودم ولی بعد از محجبه شدنم و رفتن در جمع خانم های محجبه اخلاقم خیلی خوب شد.

قبلا هیچ فکر و تصوری از شهدا نداشتم بعد مدت کمی از محجبه شدنم روزنامه ای را پیدا کردم که نوشته بود دامادی که شهید مدافع حرم شد عکس شهید سیاوشی در ان روزنامه بود که چند روز قبل از عروسی اش شهید شده بود و این باعث شد که درمورد شهدا بیشتر تحقیق کنم – من که سال قبلش می گفتم برم راهیان نورچکار کنم انجا که فقط یک بیابان بیشتر نیست – از شهدا خواهش کردم که مرا به راهیان نور ببرند و یک هفته بعد جواب گرفتم از طرف مدرسه اردوی راهیان نور اعلام شد.

به عنوان حرف پایانی به همه دخترهایی که مثل گذشته من بودم میگم:من هم اون طرف بودم و هم این طرفی – ته بدحجابی هیچی نیست این چادر همه ارزش و ثروت من است و مطمئنم این چادر است که می تونه من را خوشبخت کنه.

 

 

قوقولی قوقول صبح شده...
ما را در سایت قوقولی قوقول صبح شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghoe بازدید : 171 تاريخ : جمعه 7 آبان 1395 ساعت: 7:05