شهیدی دیالمه که حتی کوچکترین حق ها را نگه می داشت

ساخت وبلاگ

 

شهیدی دیالمه که حتی کوچکترین حق ها را نگه می داشت

 

 

 

 

من یک حق داشتم!
خاطره ای از یک شهید نماینده مجلس . . .

وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1 و 45 بود و به کلاس نمی‌رسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی می‌گشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهره‌ای آشنا داشت و قیافه‌ای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر.
 چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمی‌گردم و برای خودم غذا می‌گیرم.
این لحظه‌ای بود که به او سخت علاقه‌مند شدم و مسیر زندگی‌ام تغییر کرد.

شهید عبدالحمید دیالمه

 

 

قوقولی قوقول صبح شده...
ما را در سایت قوقولی قوقول صبح شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghoe بازدید : 139 تاريخ : چهارشنبه 4 دی 1398 ساعت: 10:53